يا وَفّي وقتي که نشتهم و به در نگاه ميکنم و از فردايي که نگرانيش به جان و دلم چنگ زده فکر ميکنم هم زمان به ترک ديوار هم ميخندم اصلاً نميفهمم چرا حالم اينطور است من هيچ وقت اينقدر غش غش به هر چيز بينمکي نميخنديدم و بيخودي براي هيچ چيز علم شنگه به راه نميانداختم اما حالا نگراني آزمون فارسي زده به سرم تنها چيزي که شايد بتواند کمي آرام ترم بکند حرف زدن امروزم با خانمخواجهپيري بود خيلي گرم و پرمحبت باهام رفتار کردند خيلي خوشحال بودم و هر لحظه حس ميکردم توي آسمونم و ابر ها رو با آرامش نگاه ميکردم اما نيروي امتحان فارسي آنقدر بهم مسلط بود که آن فکر و خيال را هم کنار ميزد و نميگذاشت آرام و قرار داشته باشم فکر ميکردم هر چيزي که خوندم جدي نبوده و تمامش از يادم رفته اما مادرمميگفت اين طور نيست کاش همينطور باشد فکر ميکنم تنها اميد و سرمايهم براي فردا يک چيز است، دعاي مادر در حال فرزند در حال محو شدن البته که، آزمون هست، درست امتحان پربار و ماشاالله پر برکتي هم هست درست، اما فکرميکن
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها